دانشمدی آزمایش جالبی انجام داد. او در میان یک آکواریوم یک دیوار شیشه ای قرار داد، که آنرا به دو بخش تقسیم کرد.در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد وبخش دیگرماهی کوچی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود.ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی داد.او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حملهبرد، ولی هر بار با دیوار شیشه ای برخورد می کرد، همان دیوارشیشه ای که او را از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد.پس از مدتی، ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است.درانتها دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت، ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت. گرچه دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما دیواری که در ذهن ماهی بزرگ ساخته شده بود.هیچگاه فرو نریخت، دیواری که از دیوار واقعیسخت تر و بلندتر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.
بحثش یه جورایی هم علمی بود و هم آموزنده
راستی آپما
سلام، آره واقعأ
جالب بودو حقیقت...
آره