دلم گرفته از این روزگار نمیدونم جوانان باید چقد سختی بکشن،هیچکس به ما جوانان کمک نمیکند من میخوام کارهای انجام بدم که زیاد جالب نیستن ولی خوب راهی نیست پدرم دیگه ۴۵سالشه دوست و زحمت های زیادی کشیده،دوستم دارم براش نوکری کنم هرچند برای آینده من زیاد خوب نیست.من یه کاری انجام دادم و نتیجه اش رو هنوز نگرفتم با خود قرار گذاشتم که إگه خواستم برآورد نشد از آن کار دست بکشم و به زندگیم بچسبم ولی بازم دلم نمیخواد برای همیشه رهاش کنم.دوستان من ترو بخدا دعایم کنید که موفق بشم اگه نشم شاید بدبختیمو إمضأ کردم،میدونین من این وبلاگ رو ساخته ام و به دوستام نگفتم چون همه زندگیم درون وبلاگ نهفته است،دوست ندارم بدونن چند دوستی دارم اینجا که هم بهشون سرمیزنم و هم بهم سرمیزنن من از ته دل آرزوی موفقیت دارم براتو خیلی حرف دارم واسه گفتن ولی خوب شاید اذیت شدین یا پرحرفی کردم معذرت میخوام دوستای خوبم