باز هم آمدی تو بر سر راهم ...............آی عشق می کنی دوباره گمراهم
در راه من جوانی را به سر کردم............... تنها از دیار خود سفر کردم
دیریست قلب من از عاشقی سیر است................ خسته از صدای زنجیر است
دریا اولین عشق مرا بردی ................ دنیا دم به دم مرا تو آزردی
دریا سرنوشتم را به یاد آور................ دنیا سرگذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم................ چون غریقی غرق در رازم
گم شدم در غربت دریا ................ بی نشانو بی هم آوازم
میروم شبها به ساحل ها................ تابیابم خلوت دل را
روی موج خسته ی دریا................ مینویسم اوج غم ها را
من خیلی بهش حساسم نمیدونم دلیلش چی هست وقتی میگه دریا تو اولین عشق مرا بردی چقدر دلم میگرد
من این شعر ور خیلی دوست دارم...
بهم حس خاصی میده....
دریا اولین عشق مرا بردی ................ دنیا دم به دم مرا تو آزردی دریا سرنوشتم را به یاد آور................ دنیا سرگذشتم را مکن باور من غریبی قصه پردازم................ چون غریقی غرق در رازم گم شدم در غربت دریا ................ بی نشانو بی هم آوازم میروم شبها به ساحل ها................ تابیابم خلوت دل را روی موج خسته ی دریا................
خیلی دوستش دارم
دیگر کمتر اشک میریزم
دارم بزرگ میشوم
یاسنگ
خدا میداند...
بچه که بودم از یه طرف گریه میکردم و از طرف دیگه فراموش میکردم/اما الان اگه گریه کنم روزها مینالم و از یادم نمیره
گذشته ی من گذشت ..!
حتی می توانم بگویم درگذشت...
و من برایش ماهها و روزها سوگواری و سکوت کردم .....
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاشهای فراوان گفتم ..!
ولی دیگر بس است!
... ... ... ... من به شروعی دیگر می اندیشم
و به شروع زندگی دیگر
و حس ناب تازه شدن.
همه زندگیمون از اولین قدمش با کاش شروع میشه چطور میتونیم زندگی را از اول شروع کنیم که ذهنمون پراز خاطرات گذاشته است
این روزها حجم زیادی از خدا را نفس می کشم
من مقدس شده ام
و شاید به پایان زندگی ققنوس رسیده ام
دلم برای پروانه های آبی کوچک تنگ می شود وقتی در امتداد کودکی دلتنگم
کسی مرا نخواهد فهمید
مرا زمستان با خود برده است گویا ...
سلام
مطالبت خیلی قشنگه اگه خودت می نویسی باید بگم خیلی باحالی .........
ی سر ب ما بزن