کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

خواستن از پروردگار

روزی مردی از خدا دو چیز در خواست کرد یک گل و یک پروانه اما چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس بود و یک کرم مرد ناراحت شد او نمی توانست درک کند که چرا درخواستش به درستی اجابتنشده با خود اندیشید خب خدا بندگان زیادی دارد که باید به همه آنها توجه کند و مراقب شان باشد و تصمیم گرفت دیگر در اینباره سوالی نپرسد بعد از مدتی مرد تصمیم گرفت به سراغ همان چیزهایی برود که از خدا خواسته بود وحالا به کلی فراموش شان کرده بود در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی بسیار زیبا روییده و آن کرم زشت به پروانهای زیبا تبدیل شده است خدا همیشه کارها را بهبهترین نحو انجام می دهد راه خدا همواره بهترینراه است اگر چه به نظر ما غلط بیاید اگر از خدا چیزی خواستیدو چیز دیگری دریافت کردیدبه او اعتماد کنید مطمئن باشید آنچه را کهنیاز دارید همواره در مناسب ترین زمان به شما می بخشد آنچه میخواهید آن چیزی نیست که نیاز دارید خدا هیچ گاه به درخواستهای ما بی توجهی نمیکند پس بدون هیچ شک و تردید یا گله و شکایتی به او روی آورید خارهای امروز گل های فردایند خداوند بهترین چیزها رابه کسانی می بخشد که انتخاب ها را به او واگذار می کنند.

یادت نرود...

بالاترین نیاز عاطفی هر کس، مورد تحسین واقع شدناست. چیزهای کم اهمیت را تشخیص بده و سپس آنها را نادیده بگیر. خود را با معیار های خودت بسنج، نه معیارهایدیگران. مراقب مشکلات بزرگ باش. آنها گاه در لباس "فرصت های بزرگ" خود را نشان می دهند. دعا کن اما نه برای به دست آوردن اشیا، بلکه برایبه دست آوردن عقل و شجاعت. به دیگران فرصتی دوباره بده، اما نه سه باره. هرگز در هنگام خشم،دست به عمل نزن. کم تر در قید این باش که چه کسی حق دارد.بیشتر در قید این باش که چه چیزی حق است. ابراز شادمانی را یاد بگیر، حتی اگر قلباً شاد نباشی. خودت را به راحتی زیر دست و پا نینداز. یاد بگیر که کوتاه و مودبانه " نه " بگویی. پل های پشت سر را خراب نکن. متعجب خواهی شد اگر بدانی بارها ناچار خواهی بود از همان رود خانه عبور کنی. ابراز مخالفت توام با خوشرویی را یاد بگیر. مردم دار باش. هرگز کسی را عمدا از خود نرنجان. طوری زندگی کن که بتوانند روی سنگ قبرت بنویسند:" متاسف نبود ." فریب نخور. اگر چیزی ظاهرا بهتر از آن است کهحقیقت داشته باشد، احتمالا حقیقت دارد. در توضیح به هم خوردن یک رابطه عاشقانه، به سادگی بگو:" تقصیر من بود ." به خاطر داشته باش که هیچ کس چیزی را به تنهایی به دست نمی آورد. قلبی سپاسگزار داشته باش و در قدردانی از کسانی که به تو کمک کرده اند، تعجیل کن.

ماه رمضان،شب های قدر، شهادت امام علی

امشب سر مهربان نخلى خم شد در کیسه نان به جاى خرماغم شد در کنج خرابه ها زنى شیون کرد همبازى کودکان کوفه کم شد

‏.

گفتم

گفتم : لعنت بر شیطان! لبخند زد ! پرسیدم : چرا می خندی؟ پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام می گیرد ! پرسیدم : مگر چه کرده ام؟ گفت : مرا لعنت می کنی در حالی که هیچبدی در حق تو نکرده ام !!! با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین می خورم؟! پاسخ داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند... پرسیدم : پس تو چه کاره ای؟ پاسخ داد : هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن اینقدر مرا لعنت نکن!!! گفتم : پس حداقل به من بگو چگونه اسبنفسم را رام کنم؟!در حالیکه دور می شد گفت : من پیامبر نیستم جوان. ........!!!

یار بی وفا

باز آن یار بی وفا باز آن یار با جفا رفته بی من ای خدا باز که شده درد آشنا من تنها با دل شدم او با کی شد همنوا او که با من میدمید او که از من می شنید حال رفته بی من چرا راز دل شد برملامن بی او خوابم نبرد او با کی شد هم قبا باز من دیوانه شدم مست با بیگانه شدم او در دلم جا خوش بکرد من رسوا ترین رسوا خوش بودم وقتی که بود مست بودم با دلبران

یادت بخیر

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر

از یاد رفته

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطائی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جائی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا می نگرم، باز هم اوست که بچشمان ترم خیره شدهدرد عشقست که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیره شده گفتم از دیده چو دورش سازم بی گمان زودتر از دل برود مرگ باید که مرا دریابد ورنه دردیست که مشکل برود می کشندم چو در آغوش به مهر پرسم از خود که چه شد آغوشش چه شد آن آتش سوزنده که بود شعله ور در نفس خاموشش شعر گفتم که ز دل بردارم بار سنگین غم عشقش را شعر خود جلوه ئی از رویش شد با که گویم ستم عشقش را مادر، این شانه ز مویم بردار سرمه را پاک کن از چشمانم بکن این پیرهنم را از تن زندگی نیست بجز زندانم تا دو چشمش به رخم حیران نیست به چکار آیدم این زیبائی بشکن این آینه را ای مادر حاصلم چیست ز خود آرائی در ببندید و بگوئید که من جز او از همه کس بگسستم کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست فاش گوئید که عاشق هستم قاصدی آمد اگر از ره دور زود پرسید که پیغام از کیست گر از او نیست، بگوئید آن زن دیرگاهیست، در این منزل نیست

باور...

دانشمدی آزمایش جالبی انجام داد. او در میان یک آکواریوم یک دیوار شیشه ای قرار داد، که آنرا به دو بخش تقسیم کرد.در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد وبخش دیگرماهی کوچی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود.ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی داد.او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حملهبرد، ولی هر بار با دیوار شیشه ای برخورد می کرد، همان دیوارشیشه ای که او را از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد.پس از مدتی، ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است.درانتها دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت، ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت. گرچه دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما دیواری که در ذهن ماهی بزرگ ساخته شده بود.هیچگاه فرو نریخت، دیواری که از دیوار واقعیسخت تر و بلندتر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.

چگونه بی تو سر کنم

چگونه بی تو سر کنم چگونه شب سحر کنم بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم بدون تو یه ماهی بدون تنگ بدون تو سکوت مرده ای خموش بدون تو ستاره ای بی فروغ بدون تو پرنده ای شکسته بال بدون تو شبم - شبی که ندارد او سحر بدون تو غروب غم گرفته ام بدون تو یه ابر تکه پاره ام بدون تو... نمی کنم بدون تو زندگی بدون هیچ معطلی نو

امید

مرا امید میدی تو با تمام حرفها مرا امید می دهی توئی امید آخرم ولی دگر امید هم ز دست من فراری است ولی برای قلب توست دلم رضا به صبر داد نوش

خدایا...

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست تا آمدن با تو خدا حافظی کنم بغض امان نداد و خدا... در گلو شکستم.تنها

سه پادادش

«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زیدَ فى رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ.»: هر که زبانش راست است کردارش پاک است،و هر که خوش نیّت است روزىاش فزون است، و هر که با اهلش نیکى مىکند به عمرش افزوده شود.

دیدی...

دیدی یه خاطره‌هایی بدون اینکه اتفاق بیفتند٬ سالها توی ذهنت می‌مونن و هیچ‌کس -حتی خودت- فرق بین این خاطره‌ها با اونایی که واقعا اتفاق افتادند رو نمی‌دونه.

مرگ...

مرگ تنها بهانه ایست برای فرار از زندگیست

دل من

بی کسی دل برای دوستان تنگ است ولی ما را نمیخواهند دگر جرم ما عشق است انرا هم نمی خواهند دگــــــــــــر ما همان فرهاد کــــــــــــــــوه کــــــــــــــن مانده ایم لیک شیرین است که نقش ما نمی خواهد دگــــــــــــر

خاطرات من*

سلام شب بخیر بله دیگه جا داره که بگم نماز و روزه شما عزیزان مورد قبول درگاه حق امروز کلاس داشتم که جای همتون خیلی خالی بود راستش زبان خارجه من زیاد تعریفی نداره که از شناس خوبم استاد میره میاد اسمو منو میاره دیگه تمام نفسم و تلاشم به کتاب خوندم بدنبود یکم ترجمش کردم شانس أوردم بعد از8صبح تا1ظهر،چنددقیقه هم نفس کشیدن استراحت،ساعت2هم اندیشه دارم تا ساعت6 بله دیگه اینقد استاد صحبت میکنه که دیگه واقعأ خسته شدم به به وقتی کلاس تموم شد استاد خسته نباشی خدا قوت،استاد میگه بله همنطور شما میگه منکه از چشاتون معلوم بود داشتین التماس میکردین بحثو تموم کنم،یکی دیگه میگه ولمون کن یکی دیگه چشاشو بسه بله دیگه استاد خداحافظی کردو رفت بعد بیا و تماشا کن هوا گرم چی میچسبه بله روزه هستم بستنی که نمیشه!رفتیم رودخانه کارون و شنا وای چقد سرد بود آب کارون راستی من برای اولین بار شنا کردم دراز کشیدم ولی صورتم بالای آب بود بخاطر روزه بودنم که آب منو با خودش برد عجب هیجانی داشت خوش بحال شناگران، و تا7:30 شنا کردیم بعد حرکت کردیم اومدیم قبل اذان رسیدیم منزل و یه دوش بعدش افطار کردیم.

حسین پناهی

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. * تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

دل نوشته ی شب

سلام نمیدانم چرا خوابم نمیاد با اینکه خسته ام سه شنبه کلاس زبان دارم باید بخونم چیزی زیادی نخودم روز سه شنبه از ساعت 8صبح تا12کلاس دارم بعد از 2 تا5خسته کنندست تو تابستان ماه رمضان گرما نفسی باقی نمیمونه،میدونین من حس خیلی بدی دارم نمیدانم چکار کنم نمیتونم تو وبلاگ بگم دعام کنید که عاقبت بخیر شم ای خدا جانم فدایت که هرچی که دارم از توست جان من یک کاری کن که به آرامش برسم ای خدای مهربان ازت کمک میخوام خواسته من چیزی نیست ولی برای من خیلیه الهی حرفمو زمین ننداز دیشب تو حیاط بودم به ماه و ابر نگاه کردم چقدر قشنگ بود آسمان شب که به ستازه های زیبات خیره شدم دعا کردم از ته دلم،به ماه نگاه کردم که باخودم گفت این شب یادم باشه که وقتی پیر شدم ببینم ماه همین جوری که الان هست اون موقعه هم همنطور منو نگاه میکنه آیا تو آینده چی از خدا میخوام همین خواسته های الان!!!

به نام عشق

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

توبه کردم

تو این ماه پر برکت رمضان خیلی خوبه آدم اگه گناهی یا کار بدی انجام داده توبه کنه و خداوند متعال بخشیدست من بعضی وقتا نمازمو نمیخونم و از این کارم واقعأ ناراحت میشم الان تو این ماه توبه کردم که دیگه تکرار نکنم و الان خوشحالم که تونستم به توبه ای که کردم وفا دار بمونم

دل نوشته ی کوچک

سلام خوبین دوستان من رضا هستم و از استان خوزستان هستم،خیلی دلم میخواد دوستان خوب داشته باشم و رفاقت را تجربه کنم،دوست ندارم دوستان ام رو از دست بدم دوست دارم همیشه دوستی و عشقی که به دوستان ام دارم همیشه بیشتراز گذشته بشه دلم میخواد با کسانی دوست شم که بزرگتراز من باشن که از تجربه هاشون استفاده کنم

دعاى امام على(علیه السلام) هنگام رؤیت هلال رمضان

امیر المؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید: آنگاه که دیدى هلال (ماه رمضان) را فلا تبرح، خشم نگیر و عصبانى نشو، و «قل اللهم انى اسالک خیر هذا الشهر، و فتحه و نوره، و نصره،و برکته، و طهوره، و رزقه، و اسئلک خیر ما فیه و خیر ما بعده، و اعوذ بک من شر ما فیه و ما بعده، اللهم ادخله علینا بالامن و الایمان، و السلامة و الاسلام، و البرکة و التقوى، و التوفیق لما تحب و ترضى‏» (1) و بگو بار پروردگارا خیر و خوبى در این ماه را از تو مى‏خواهم و همچنین فتح و پیروزى (بر شیطان) و نورانیت، و یارى (بر روزه‏دارى) و برکت و طهارت، و روزى این ماه را از تو مى‏طلبم، و از تو خیر آنچه در این ماه هست و بعد از ماه مسئلت مى‏نمایم، و به تو پناه مى‏آورم از شر و بدى آنچه در این ماه مى‏باشد، و آنچه بعد از آن است، بار پروردگارا این ماه را با امن و امان و ایمان به تو و سلامت نفس و نعمت اسلام، و برکت و تقوى و توفیق یافتن به آنچه تو دوست مى‏دارى و راضى مى‏گردى بر ما وارد گردان (که همه اوصاف شایسته را در این ماه داشته باشیم).