کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

دلنوشت

ادم خیلی وقتا دلش میخواد جای و مقامی داشته باشه ولی به هیچ چیز دیگری فکرنمیکنه،من خیلی جاها إشتباه کردم و دوست دارم إشتباه خودمو درست کنم نمیدونم بتونم یا نه ولی سعی میکنم که إشتباهمو جبران کنم مهم نیست که به جای برسم یا نه مهمتراز این اینه که درست فکر کنم و سعی میکنم إشتباه نکنم نمیدونم چی بگم نمیدونم.تا پست جدید خداحافظ

دل نوشت

آه خسته ام از زندگی که در هرکاری که میرم آخرش موفق نمیشم نمیدونم کجای کارم غلط بود نمیدونم متاسفم حالا تنها یک آرزو موند اگه موفق بشم شاید بهتر بشم دیگه دارم از اینکه پست هامو میزارم خجالت میکشم ازتون ولی مینویسم مینویسم براتون که شاید ازتون خجالت بکشم و سعی میکنم از فرصتها استفاده کنم و در شادی هامو براتون بنویسم نمیدونم شاید یک روز نوشتم از شادی هام. خسته ام از تکراری بودنم اگه اینجوری ادامه بدم به هیچ جایی نمیرسم. راستی نظرتون برای ثبت نام زبانکده چیه خوبه؟إحتمال داره مهرماه ثبت نام کنم.

ناراحتم

امشب خیلی ناراحتم نمیدونم کاری رو که کردم صحیح هست یا نه !!ای خدا بخیربگذرون ظهرکه أومدم خونه خیلی ناراحت بودم نمیتونستم حرف بزنم فقط دراز که کشیدم بخواب رفتم.نگرانم نگرانی دارم و شاید کارم سبب بشه آینده خوبی نداشته باشم نمیدونم،نمیدونم چه بگم اصلأ حالم خوش نیست یه حس بدی دارم الله هم صلی علئ محمد و آلی محمد،خدایا این گرفتاریها و ناراحتی رو بگیر ازم،به این فکر کردم که دیگه ارزش زندگی کردن ندارم زندگی بی تجربه چه ارزشی داره خسته ام از ناراحتی.الهی خود مارو عاقبت بخیرکن الهی آمین.

دل نوشته جمعه

غروب جمعه و سکوت همه جا سکوت حتی تو دلم من هم ساکته، خسته ام و نگرانم از آینده، الان بی کار بودم گفتم بیام سری بزنم البته دست خودم دیگه نیست چون دوستان خوبی دارم که میان دیدن میکنن جا داره ازشون تشکر کنم ازاینکه وقتشون رو تو این وبلاگ صرف میکنن،البته اگه چیزی کم داشته باشه شرمنده من اینجا بیشتر مطالب شخصی خودمو میذارم،أمیدوارم که همیشه باهم باشیم و دوست های با وفا-به کسی از دوستان نگفتم که این وبلاگ رو دارم اخه شخصی هست و گاهی حرفی های که اینجا مینویسم دوست ندارم دوستام بدونن،البته اینجا همه دوستام باشخصیت هستن الهی ازت میخوام به این اذان مغرب همشون موفق باشن

دل نوشته

دلم گرفته از این روزگار نمیدونم جوانان باید چقد سختی بکشن،هیچکس به ما جوانان کمک نمیکند من میخوام کارهای انجام بدم که زیاد جالب نیستن ولی خوب راهی نیست پدرم دیگه ۴۵سالشه دوست و زحمت های زیادی کشیده،دوستم دارم براش نوکری کنم هرچند برای آینده من زیاد خوب نیست.من یه کاری انجام دادم و نتیجه اش رو هنوز نگرفتم با خود قرار گذاشتم که إگه خواستم برآورد نشد از آن کار دست بکشم و به زندگیم بچسبم ولی بازم دلم نمیخواد برای همیشه رهاش کنم.دوستان من ترو بخدا دعایم کنید که موفق بشم اگه نشم شاید بدبختیمو إمضأ کردم،میدونین من این وبلاگ رو ساخته ام و به دوستام نگفتم چون همه زندگیم درون وبلاگ نهفته است،دوست ندارم بدونن چند دوستی دارم اینجا که هم بهشون سرمیزنم و هم بهم سرمیزنن من از ته دل آرزوی موفقیت دارم براتو خیلی حرف دارم واسه گفتن ولی خوب شاید اذیت شدین یا پرحرفی کردم معذرت میخوام دوستای خوبم

عیدفطر و دلنوشته

سلام امروز عیده فطر هست و روزی هست که سی روز روزه گرفتیم و در که روزها حس خیلی قشنگ و عجبی هست،اذان گفتن و ربنا،دعای صحر،روزهای که از اذان صبح تا اذن مغرب چه قشنگ بودن دلم برای رمضان تنگ شد خدایا چرا یک ماه رمضان داریم دلم نمیخواد تموم شدن خوبیش به همین حس غریبی که هست،الان که عیده مردم خوشحالن میرن همدیگرو ببینن و.. ..،من فقط به دیدن پدرومادر بزرگم رفتم بهم عیدی دادن،دوست دارم هرسال زنده و سلامت باشن دوستشون دارم.خیلی دلم تنگ شده الان برای رمضان و روزهاش که هرروزش برام یک خاطرست خوب نمیدونم چی بگم چی بنویسم ولی هرچی نوشته ام هرچه تو ذهنم خطوط میکنه نوشتم راستی عیدتون مبارک الهی هرسال و هر روزتون عیدو شادی باشه واقعأ از ته دلم برای همه مسلمین و روزه دارن،میدونین دعا کردن و حاجت گرفتن یک شرط داره اونم نیت و ارادست من دعاتون میکنم که هرمشکلی دارین حل بشه و یکی باشیم برای همه،اللهم صلی علئ محمد و آلی محمد و عج الفرج.