کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

قصه ی شهر سکوت

روزی دل من که تهی بود و غریب
 
از شهر سکوت به دیار تو رسید
 
در شهر صدا که پر از زمزمه بود

تنها دل من قصه ی مهر تو شنید

چشم تو مرا به شب خاطره برد

در سینه دلم از تو و یاد تو تپید

در سینه ی سردم ، این شهر سکوت

دیوار سکوت به صدای تو شکست
 
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من

فریاد دلم به لبانم بنشست
 
خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت

من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور

دریای منی ، منم آن قایق خرد

با خود تو مرا می بری تا ساحل دور

کنون تو مرا همه شوری و صدا
 
کنون تو مرا همه نوری و امید
 
در باغ دلم بنشین بار دگر
 
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید



نظرات 2 + ارسال نظر
دریا شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:31 http://azjensebaran.blogsky.com


خیلی قشنگ بود

مرسی ممنون

reyhan یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 http://asheghebijan.blogsky.com

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد